فاطمه زهرا وزینب

داستان شیرین

رزی در ایینه

1401/4/23 18:18
نویسنده : فاطمه زهرا
450 بازدید
اشتراک گذاری

یک روز دوست خاله نرگس انها را به خانه شان دعوت کرد  رُزی از صبح تا ظهر در ایینه نگاه میکرد تاخودش را ببیند بعد به خاله نرگس گفت : ببینید قشنگ شده ام . خاله نرگس گفت : خیلی قشنگ شده ای . خاله نرگس که اماده شد باهم به مهمانی رفتند. رُزی با بچه هایی که آنجا بودند بازی کرد  . بعد خاله نرگس به رُزی گفت : بیا چایی و شیرینی بخور .❤️ بعد از خوردن چایی و شیرینی  بازم بچه ها رفتند بازی کنند رُزی هم رفت . رُزی به بچه ها گفت: من از همه شما خوشگل تر هستم .بچه ها گفتند: کی گفته. اوگفت: معلوم است بچه ها رفتند جلو اینه و رُزی گفت : مو های من بلند است👧

چشمانم هم قشنگ  هست   دیگر شما  قشنگ تر از من نیستید بچه ها گریه کنان کنار مادرانشان. رفتند خاله نرگس وارد اتاق شد وگفت : بچه ها من می خواهم برایتان داستان  بخوانم بچه ها گفتند : اخ جون.  خاله نرگس داستان را گفت و از اتاق خارج شد  بعد رُزی از بچه ها معذرت خواست بعد فکر کرد  که یک بازی فکری از سیاره خودشان آورده بود را به بچه ها بده تا بازی کنند بچه ها به رُزی گفتند : اه اه تو که اصلا قشنگ نیستی . رزی ناراحت شد اما بچه ها خندیدند و گفتند : شوخی کردیم

😘🦋

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)